سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس ادعا کند که به انتهای دانش رسیده است، نهایت نادانی خود را آشکارساخته است . [امام علی علیه السلام]
آزادی افکار

 Joseph and Mary Admiring Their Son are Joined by a Trio of Angels Who are No Less Impressed Giclee Print








ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدایم گل این بستان شاداب نمی?مانددیشب گله زلفش با باد همی?کردمصد باد صبا این جا با سلسله می?رقصندمشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردیا رب به که شاید گفت این نکته که در عالمساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیستای درد توام درمان در بستر ناکامیدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمفکر خود و رای خود در عالم رندی نیستزین دایره مینا خونین جگرم می دهحافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدریاب ضعیفان را در وقت تواناییگفتا غلطی بگذر زین فکرت سوداییاین است حریف ای دل تا باد نپیماییکز دست بخواهد شد پایاب شکیباییرخساره به کس ننمود آن شاهد هرجاییشمشاد خرامان کن تا باغ بیاراییو ای یاد توام مونس در گوشه تنهاییلطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرماییکفر است در این مذهب خودبینی و خودراییتا حل کنم این مشکل در ساغر میناییشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهسون قرمزی گل 89/4/15:: 11:49 عصر     |     () نظر

 


بدونه تو حتی یه دفعه پلکهاش و   رو هم بزاره


دوستت دارم فرهادم


 



.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

همیشه آرام هستی و صبور روزها در این خانه دلتنگ چشم انتظار تو هستم و وقتی از همه نامهربانی هاخسته می شوم ، زانوانت را می جویم ... که سر بر آنها بگذارم و آغوش گرمت را که در آن آرام بگیرم...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.


در کلبه کوچک قلبم ،برایت، مرکبی از غرور و محبت مهیا می کنم تا تکسوار دریای بی انتهای عشقم گردی .اگر رفتی و مقصد گمشده را نیافتی تو را به خدا سوگند می دهم به کلبه کوچک قلبم بازگردی ! چشم به راه توام ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

یاد تو مثل خورشیدی در شبهای تنهایی ام می درخشد و همه ی ستارگان را مجاب می کند وقتی تو باشی ، شب قابل تحمل است . تو یک رویای ندیده ای . سر به دیوار مهرت می گذارم و پشت نرده های خیال یک آرزو آنقدر می نشینم و آنقدر می نویسم تا ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

می خواستم بروم تا انتهای عدم ، می خواستم نیست شوم ، گم شوم.قلب شیشه ای غرورم افتاد و شکست . حتی آهی نکشیدم چون زندگی را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم می دهم به شبنم های شفاف ، به صداقت یاس ، تو را قسم می دهم به پاکی و محبت که بمانی
تو را قسم می دهم به آب و آیینه که بمانی ... همه رفتند ، تو بمان ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

ای آبی ترین صبح ، تو از تبار بهاری و من از قبله پاییز .زیر این حجم سنگین تنهایی ، در میان کوچه های گمنام زندگی به تو می اندیشم. سالهاست که اشک دیدگانم ارمغان کویر گونه هایم شده است . تو نمیدانی کوچه باغ خاطره پر از پاییز شده است ، پر از سکوت تنهایی ...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهسون قرمزی گل 89/4/15:: 11:49 عصر     |     () نظر
uar

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهسون قرمزی گل 89/4/15:: 11:49 عصر     |     () نظر
اون که امید شب تار و سیاهه مادره
اون که پاک و عاری از رنگ گناهه مادره
مادره مادره
اون که تنها توی خونه چشم براهه مادره
اون که مثل اشک چشمها قرص ماهه مادره
مادره مادره

شب تا صبح بیداره تا راحت بخوابن بچه ها
اوج عشق و مهر و عرفان تمام لحظه ها
شادی روحه تموم خنده هاش
اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهسون قرمزی گل 89/4/15:: 11:48 عصر     |     () نظر

زخم شب می شد کبود.


در بیابانی که من بودم


نه پر مرغی هوای صاف را می سود


نه صدای پای من همچون دگر شب ها


ضربه ای بر ضربه می افزود.


 


تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا برجای،


با خود آوردم ز راهی دور


سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای.


ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند


از نگاهم هر چه می آید به چشمان پست


و ببندد راه را بر حملة غولان


که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست.


 


روز و شب ها رفت.


من بجا ماندم در این سو، شسته دیگر دست از کارم.


نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش


نه خیال رفته ها می داد آزارم.


لیک پندارم، پس دیوار


نقش های تیره می انگیخت


و به رنگ دود


طرح ها از اهرمن می ریخت.


 


تا شبی مانند شب های دگر خاموش


بی صدا از پا درآمد پیکر دیوار:


حسرتی با حیرتی آمیخت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهسون قرمزی گل 89/4/15:: 11:48 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >