افق روشن ‘احمد
شاملو’
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی
دست زیبائی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و
هر انسان
برای هر انسان
برادری ست.
روزی که دیگر
درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ئیست
و قلب
برای
زندگی بس است.
روزی که معنایی هر سخن دوست داشتن است
تا
تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف،
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه
نبرم.
روزی
که هر لب ترانه ئیست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی
که تو بیائی، برای همیشه بیائی
و مهربانی با زیبائی یکسان شود.
روزی
که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .
و من آن روز
را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم.
نوشته شده توسط
مهسون قرمزی گل
89/4/20:: 7:35 عصر
|
() نظر